- خون میچکد زناله بلبل در این چمن - فریاد از تو گل که به هر خار خو کنی -
تو ای ایرانی ستمدیده از بارش سنگسار مرگ آوران آیات قرآنی، تا به کی من و تو و ما و شما، تماشاگر بی رگ و جان در برابر در بند کشیدگی، رنج دیدگی، ستم زدگی، شکنجه گری، تجاوزگری، به دار آویختگی، سنگسارگری و بخون خفتگی هم میهنان بی گناه خود باشیم و هنوز هم، از بی رگی و بی جانی، بسان مردگان، لب و دهان بسته، دم بر نیاوریم؟ از بام تا شام؛ شب و روز، ماه به ماه، سال به سال؛ آوای جانسوز فرزندان، خواهران، برادران، فرزندان گرفتار در چنگال اهریمنان فریبکار اسلامی را می شنویم و همچنان وامانده و ایستاده و گیج و گنگ، بخون و خاکستر کشیده شدن سرزمین ایران و مردمش را می بینیم و می پذیریم و می سازیم. دریغ و افسوس که همچنان، بازهم بسان دیروز، امروز را با بی رگی و بی جانی، زبان و لبان و چشمان خود را دوخته و بسته ایم و انگار که مرده ایم و در مرده گی زنده ایم . چنین زندگی کردن مرگ است نه زندگی. ---- - سال و ماه رفت و ما هنوز خوابیم -- خواب ما مرگ بود خواب نبود .
دریغ و افسوس - بابک پرسا -
تو ای ایرانی ستمدیده از بارش سنگسار مرگ آوران آیات قرآنی، تا به کی من و تو و ما و شما، تماشاگر بی رگ و جان در برابر در بند کشیدگی، رنج دیدگی، ستم زدگی، شکنجه گری، تجاوزگری، به دار آویختگی، سنگسارگری و بخون خفتگی هم میهنان بی گناه خود باشیم و هنوز هم، از بی رگی و بی جانی، بسان مردگان، لب و دهان بسته، دم بر نیاوریم؟ از بام تا شام؛ شب و روز، ماه به ماه، سال به سال؛ آوای جانسوز فرزندان، خواهران، برادران، فرزندان گرفتار در چنگال اهریمنان فریبکار اسلامی را می شنویم و همچنان وامانده و ایستاده و گیج و گنگ، بخون و خاکستر کشیده شدن سرزمین ایران و مردمش را می بینیم و می پذیریم و می سازیم. دریغ و افسوس که همچنان، بازهم بسان دیروز، امروز را با بی رگی و بی جانی، زبان و لبان و چشمان خود را دوخته و بسته ایم و انگار که مرده ایم و در مرده گی زنده ایم . چنین زندگی کردن مرگ است نه زندگی. ---- - سال و ماه رفت و ما هنوز خوابیم -- خواب ما مرگ بود خواب نبود .
دریغ و افسوس - بابک پرسا -
No comments:
Post a Comment